یاد

یاد

خاطره ی پنجم
یاد

حمیدرضا خزاعی

 

 
خانه‌های‌ گلی‌، افسانه‌، سه‌ تار و درختان‌ بادامی‌ كه‌ در باد سوخته‌اند. سرزمينی‌ به‌ رنگ‌ و بوی‌ ماه‌ جان‌، زلال‌تر از همه‌ی‌ چشمه‌های‌ عالم‌.
گوش‌ كن‌! انگار ماه‌ جان‌ است‌ كه‌ افسانه‌ می‌گويد، صدايش‌ با زمزمه‌ی ‌سه‌تار و غلغل‌ چشمه‌ای‌ زلال‌ همراه‌ شده‌ است‌: «باری‌ بود، مختاری‌ بود، جل‌ و جلا غير از خدا هيچ‌كس‌ نبود. »
تو بودی، سپيد دم‌ بود و آفتابی‌ در راه‌.
مادر‌ می‌گويد: « وقتی‌ به‌ دنيا آمدی‌، نماز صبح‌ حلال‌ شده‌ بود. »
و پدر‌ بر پشت‌ قرآنی‌ كه‌ يادگار ماه‌ جان‌ و دارالحکومه ی‌ هرات‌ است‌ با خطی‌ نه‌ چندان‌ خوش‌ نوشته‌ است: «تولد نور چشمي‌ حميدرضا در روز يازدهم‌ ماه‌ صفرالمظفر سال‌ 1375 هجری‌ قمری‌ مطابق‌ با پنجم‌ مهر ماه‌ سال‌1334 هجری‌ خورشيدي‌.»
در دولت‌آباد زاوه‌ به‌ دنيا آمده‌ام. بر ميانه‌ی‌ راه تربت‌حيدريه‌ به‌ باخرز ( ويرانه‌های‌ شهر باستانی‌ زاوه‌ با فاصله‌ای‌ اندك‌ و درغرب‌ دولت‌آباد واقع‌ شده‌ است‌. )
مادر‌ می‌گويد: « به‌ دنيا كه‌ آمدی‌ گريه‌ نمی‌كردي‌ و سكوتت‌ مرا ترسانده ‌بود. تايه‌ (taya) گفت:  « نقاب‌دار است‌ خانم‌ »
و ترا روی‌ دست‌ بالا آورد. پرده‌‌ی روی صورتت را ديدم‌ و دست‌های‌ خونی‌ تايه‌ كه‌ نقاب‌ را از روی‌ صورتت‌ برداشت‌. تو گريستی‌، هر دو می‌گريستيم. »
مادرم، پروين‌ خانم‌ است، دختر خانم‌ مقصود، نوه‌ی‌ حاجی خانم‌ باغ‌ و نبيره‌ی ‌ميرپنج‌ و از جانب‌ پدر نتيجه‌ی‌ ماه‌ جان‌ است‌.
پدرم، علی‌ خان‌ بود، پسر محمدصادق‌ خان سلطان، نوه‌ی‌ حسين‌ خان‌ ياور و حسين‌ خان‌ ياور شوهر ماه‌ جان‌ بوده‌ است‌.
تبار خانواده‌ی ما‌ به‌ علی‌ بيگ‌ می‌رسد. می‌گويند: « علی‌ بيگ‌ با گله‌های‌ بزرگ ‌گوسفند از سمت‌ جنوب‌ خراسان‌ آمده‌ است. جلگه‌ی‌ زاوه‌ را سرسبز يافته‌ و در همان‌جا ماندگار شده‌ است‌. »
فرزندان‌ علی‌ بيگ‌ با استعداد و لياقتی‌ كه‌ از خود نشان دادند، به‌ سرعت‌ مدارج‌ ترقی‌ را طی‌ كردند،‌ عباسعلی خان سرتیپ برادر بزرگتر به درجه سرتیپی و ریاست فوج قرایی می رسد. بعد از او علی‌ نقی‌ خان‌ شجيع‌ الملك‌ تا مرتبه‌ی ميرپنجی بالا رفته‌ و حكومت‌ تربت‌ حيدريه‌ را در دست‌ می گیرد.

علی خان خزاعی                       پروین خانم خزاعی

دی ان ان فارسی , مرجع دات نت نیوک فارسی
دی ان ان