نخستین روزِ درس

نخستین روزِ درس

خاطره ی هشتم
نخستین روزِ درس


حمیدرضا خزاعی

 
هنوز در یاد دارم، درس‌ و مشق‌ نه‌ عشق‌ بود و نه‌ نفرت‌، برزخی‌ كه‌ بايد از آن‌ عبور می‌كردی. كوچه‌ای‌ باريك، هزار تويی كه‌ انگار پايانی‌ نداشت‌. كوچه‌ پيچ‌ خورد و به یک باره ميان‌ كابوسی‌ هولناك‌ چشم‌ گشودی‌.
نخستين‌ روز درس. شكلی‌ عجيب‌، شكلی‌ غريب‌، شكلی‌ که معنی‌ آن‌ كلاس‌دوم‌ بود شکلی که در اولین صفحه ی کتاب فارسی با خط نسخ نوشته بودند، که برای توی نوآموز اصلا قابل خواندن نبود و فقط می‌شد آن‌را نقاشی‌ كرد، نقشی‌ بی‌معنی. در کلاس دوم، همه‌ی‌ مشق‌هايت ‌نقاشی‌ شده بود. نقاشی‌ كلمات‌. انگشتت‌ به‌ دروغ‌ خط می‌برد و زبانت‌ كلماتی‌ گنگ‌ و نامفهوم‌ را واگويه‌ می‌كرد. تركه‌های‌ بيد و انار، کف دست‌هايی‌ كودكانه‌ که سرخ می¬شدند و چشمه‌ی ‌اشك‌ كه‌ پی‌ به‌ دريا داشت‌.
آن‌ سال‌ همه‌ی‌ كودكان‌ عالم‌ همزاد تو‌ بودند. هركس‌ به‌ خانه‌ی‌ شما می‌آمد از بخت بد كودكی‌ هم سن‌ و سال‌ تو‌ داشت‌ و دم‌ دست‌ترين‌ وسيله‌ی‌ مقايسه‌، گفتن‌ ديكته‌ بود. عمو كه‌ از مشهد آمده‌ بود. كتاب‌ را برداشت‌ و گفت: بیا دیکته بنویس
و تو اخلاقِ تندِ عمو را می شناختی. نوکِ مدادت را شکستی که بهانه ای باشد برای ننوشتن دیکته و مدادِ نوک شکسته را نشانِ عمو دادی. عمو گفت: مداد تراشت را بیاور
گفتی: ندارم، گم کرده ام
گفت: برو کارد آشپزخانه را بیار
رفتی که کارد را بیاوری، مادر داشت آشپزی می کرد، با زبان بی زبانی به او فهماندی که عمو می خواهد دیکته بگوید و تو نمی خواهی دیکته بنویسی. مادر گفت: برو بگو، کارد را پیدا نکردم. عمو در چشم هایم نگاه کرد. صدایش را بلند کرد: ها پروین خانم راست می گوید؟
صدای مادرم آمد که بله آق عمو
عمو به نوک مداد نگاه کرد و با ناخن هایش مغز مداد را از داخل چوب بیرون آورد. مداد را به دستم داد و گفت: بنویس
داشتم می نوشتم، خرچنگ قورباغه، عمو به خطم نگاه کرد،  بی‌اختيار سرش‌ را تكان‌ داد و گفت‌:
خط نويسم‌ كه‌ لوك‌ ننويسه‌
مُرغ‌ و چُرغ‌ و چُغوك‌ ننويسه‌
 

ردیف جلو از چپ به راست: محمود رضا خزاعی، حمیدرضا خزاعی و محمدرضا خزاعی

ردیف دوم از چپ: پروین خانم خزاعی و علی خان خزاعی

ردیف سوم: علی رضا خزاعی

دی ان ان فارسی , مرجع دات نت نیوک فارسی
دی ان ان