کوسه گردانی

مراسم کوسه گردانی

پژوهش از حمیدرضا خزاعی

حمیدرضا خزاعی

 

کوسه گردانی

 

 

کوسه و باران خواهی از طریق کوسه گردانی، تقریبا در هرمنطقه نامی خاص دارد و نحوه¬ی پوشش کوسه نیز برحسب منطقه تغییر می¬کند. در ابتدا به سابقه¬ی تاریخی البته منابع مکتوب تاریخی کوسه و کوسه¬گردانی می¬پردازیم سپس به اجرای مراسم کوسه گردانی در گوشه و کنار کشور پرداخته خواهد شد و در مراحل بعد ویژه¬گی¬های این مراسم، مشخصات کوسه و در پایان به تحلیل آن خواهیم پرداخت.

 

سابقه تاریخی مراسم کوسه


ابوريحان بيروني در كتاب التفهيم خود آورده است: [ « آذر ماه به روزگار خسروان، اول بهار بوده است و به نخستين روز از وي بهر فال مردي كوسه، برنشسته بر خري و به دست كلاغي گرفته و به باد بيزن خويشتن باد همي¬زدي و زمستان را وداع همي¬كردي و زمردمان بدان چيزي يافتي و به زمانه ما به شيراز همين كرده‌اند و ضريبت پذيرفته از عامل، تا هرچ ستاند از بامداد تا نيمروز به ضريبت دهد و تا نماز ديگر از بهر خويشتن را بستاند و اگر پس از نماز ديگر بيابندش سيلي خورد از هركسي »
در برهان قاطع آمده است: « كوسه برنشين نام جشني است كه پارسيان در غره آذر ماه مي‌كرده‌اند و وجه تسميه‌اش آن است كه در اين روز مرد كوسه يك چشم بد قيافه مضحكي را بر الاغي سوار مي‌كرده‌اند و داروي گرم بر بدن او طلا مي‌كردند و آن مرد مضحك مروحه و بادبزني در دست داشته و پيوسته خود را باد مي‌كرد و از گرما شكايت مي‌نمود و مردمان برف و يخ بر او مي‌زدند و چندي از غلامان پادشاه نيز با او همراه بودند و از هر دكاني يك درم سيم مي‌گرفتند و اگر كسي در چيزي دادن اهمال و تعلل مي‌كرد، گل سياه و مركب همراه او بود، بر جامه و لباس آن كس مي‌پاشيد و از صباح تا نماز پيشين هرچه جمع مي‌شد تعلق به سركار پادشاه داشت و از پيشين تا نماز ديگر به كوسه و جمعي كه با او همراه بودند و اگر كوسه بعد از نماز ديگر به نظر بازاريان در مي‌آمد، او را آن قدر كه مي‌توانستند مي‌زدند و آن روز را به عربي ركوب كوسج خوانند . . . »
در كتاب زين الاخبار گرديزي آمده است : « اما بهار جشن كه او را ركوب كوسج گويند و اندر روزگار اكاسره اين آذر ماه به وقت بهار آمد و اندر اين روز مردي كوسه را بر خري نشاندند، جامه غليله پوشيده و دستار خويش اندر سر بسته و بادبيزن برداشته و خود را باد همي كردي و لختي از صور زمستاني بر خويشتن به رسن بسته داشتي و بدان اشارت همي كردي مردمان را كه سرما گذشت و گرما آمد . . . »]1
در کتاب¬های تاریخی به مراسمی شبیه کارنوال اشاره شده که به¬نظر می¬رسد ارتباطی با توده¬های مردم و آئین¬های آنان نداشته است. مردم تحت فشار باید به کوسه و همراهانش باجی پرداخت می¬کردند که بخش بزرگی از این باج به خزانه¬ی پادشاه می¬رفت و بخش کوچکی نیز نصیب گردانندگان کارنوال می¬شد و چنانچه از متون برمی¬آید مردم نیز دل¬خوشی از کارنوال و گردانندگان آن نداشته¬اند چنانچه بعد از پایان یافتن مراسم اگر کوسه را می¬دیدند کتک مفصلی به او می¬زدند. اما در آیین¬هایی که توسط مردم برای باران خواهی انجام می¬شود. مردم در دادن هدیه دریغی ندارند و در پایان مراسم هرچه گرد آمده است یا نان پخته می¬شود و یا آش و همه در خوردن آن مشارکت دارند. بنابراین میان کوسه گردی در کتب تاریخی و کوسه گردی در شرایط امروز تفاوت بنیادی وجود دارد و به¬نظر می¬رسد که آیین کوسه که مردم اجرا می¬کنند باید قدمتی بسیار دیرینه¬تر از کوسه گردی کتب تاریخی داشته باشد و به اصل خود بسیار نزدیک¬تر باشد.

 

 

مراسم کوسه گلین در ایل قشقایی


در ایل قشقایی در سال¬های خشک یک نفر را به¬عنوان کوسه گلین انتخاب می¬کنند. [دو عدد ملکی یا گیوه به دو طرف صورتش می¬بندند. یک هاون چوبی که سرکو یا دوبک نامیده می¬شود به کمرش آویزان می¬کنند، زنگی به گردنش می¬آویزند. از پشم گوسفند برایش ریش درست می¬کنند، و مقداری آرد به سر و صورتش می¬مالند. چوب¬دستی بلندی به دستش می¬دهند. بچه¬ها دور کوسه گلین را می¬گیرند و دسته جمعی می¬خوانند:
کوسه گلینم
شاخ زرینم
باد آوردم
بارون آوردم
هیچی نمی¬خوام / شیرینی می¬خوام
و به¬سوی چادرها می¬روند. کوسه گلین چوب¬دستش را در داخل اجاق چادر می¬کند و آتش را زیر و رو می¬کند. صاحب چادر به وحشت می¬افتد و التماس می¬کند:
کوسه گلین /
خانه خرابم مکن
هرچی بخواهی می¬دم /

کوسه گلین می¬گوید:
تو به من آرد بده /
شیرینی بده /
روغن بده
من به¬تو بارون می¬دم

صاحب خانه مقداری آرد یا روغن یا شیرینی می¬دهد. کوسه¬گلین و همراهان به¬در تک تک چادرها می-روند. مقدار قابل ملاحظه¬ای آرد جمع می¬شود، آردها را خمیر می¬کنند و داخل خمیر ریگی می¬گذارند و خمیر را به¬صورت تاپو می¬پزند. نان را میان همراهان کوسه قسمت می¬کنند. ریگ در میان نان هرکس پیدا شد، او را می¬خوابانند و کوسه گلین او را با چوب می¬زند. عده¬ای از مردم میانجی¬گری می¬کنند و می¬گویند:
کوسه گلین /
او را نزن
قول می¬دهیم /
ابر بشه
بارون بیاد

کسی که چوب خورده سر به سوی آسمان بلند می¬کند و می¬گوید:
خدایا آب¬روی مرا نبر /
بگو ابر بشه
بگو بارون بیاد]2
قشقایی‌ها در طوایف مختلف در فصل زمستان و در سال‌هایی که باران نباریده بود کسی را به عنوان [ «کوسه گلین » انتخاب می‌کردند. بر دوش کوسه گلین نمد انداخته و با لباس‌های گوناگون او را تزئین می‌کردند و با پشم گوسفند برایش ریش گذاشته و با آرد صورت و سرش را سپید می‌کردند و دو شاخ بز یا قوچ بر سر او قرار می‌دادند. همگی دور کوسه¬گلین را گرفته و با داد و فریاد به هر یک از چادرها می‌رفتند. کوسه گلین بالا و پایین می‌پرید و فریاد می‌زد: کوسه گلینم، شاخ زرینم، بارون آوردم شیرینی می‌خوام . . .  
همراهان کوسه گلین هم این شعر را می‌خوانند:
کوسا گلین نه ایستر /  کوسه گلین چه می‌خواهد
تاری دان یاقوش ایستر / از خدا بارون می‌خواهد
آللاه یاقوش وئریدی /  کاش خدا باران می‌داد
نذرم قبول اولایدی / نذرم قبول می‌شد
یاق یاقوشیم سئیل گله /  ببار باران تا سیل بیاید، ببار
یاق تا یتیم لر دویا / ببار تا یتیم‌ها سیر شوند
یاق فقیرینگ آرپاسی نا /  ببار بر جوزار فقیران،
یاق قوجانینگ لتته سی نا / ببار بر جالیز پیرمردها
تاری ایشی حسابدیر / کار خدا حساب و کتاب است،
کوسه خواسی سئیلابدیر / خواست کوسه سه سیلاب است.

مردم اُبا (مجموعه خانواده‌های ایل است که با همدیگر کوچ می‌کنند و در ارتباطند) از دیدن کوسه گلین و اطرافیانش خوشحال می‌شدند و مقداری آرد، برنج، خرما و تحفه‌هایی از این دست به او می‌دادند.
با آرد خمیر درست کرده، ریگی در آن انداخته و نان مخصوصی به نام "تاپو" درست می‌کردند. کوسه گلین نان را تکه تکه کرده به اطرافیان می‌داد که بخورند. ریگ زیر دندان هرکدام از آنها می‌رفت به دستور کوسه کتکش می‌زدند. موقعی که کوسه گلین بر چادرهای اُبا می‌رسید یکی از افراد چادر کاسه‌ای از آب پرکرده و بر سر او می‌ریخت. دادن تحفه به کوسه گلین اجباری بوده و چنانچه کسی به او چیزی نمی‌داد، به دستور کوسه گلین آتشدان آن چادر خاموش می‌شد و داستان خساست او را در دیگر خانه‌ها نقل می‌کردند.]3

 

 

مراسم کوسه کلی در کوهمره ی سرخی


مراسم «كوسه‌ي كلي» نوعي مراسم «باران سازي» در كوهمره‌ي سرخي است. [ در زمستان‌ها كه بارندگي به تعويق مي‌افتد، يك نفر خود را به شكلي غريب مي‌آرايد: « كُردَك » نمد به تن مي‌كند، ملكي ( گيوه ) به سر مي‌بندد، با پشم ريش مي‌گذارد، چهره‌اش را با آرد سفيد مي‌كند و تعدادي زنگوله به گردن و اندام خود مي‌آويزد. آن‌گاه در محل به راه مي‌افتد و كودكان به دنبالش مي‌دوند و دسته‌جمعي مي‌خوانند:
« مُشتي عيال داروم /
يك من جوي داشتم
سر تلي كاشتم /
كوسه كلي /
آرد بري /
اي خدا بزن بارون
اي خدا بزن بارون
كوسه كلي /
آرد بري (بلوط) /
اي خدا بزن بارون
اي خدا بزن بارون »
تكيه بر آرد بلوط در واقع بيانگر وحشت از خشك‌سالي و پناه بردن به نان بلوط براي تغذيه است.
« كوسه كلي » به در خانه‌ها مي‌رود. زن خانه در ابتدا با كاسه به روي او آب مي‌پاشد و سپس مقداري آرد به او مي‌دهد. پس از مراجعه به در تمامي خانه‌ها، آردها را جمع مي‌كنند و يكي از زنان با آردها « گرده » ( نوعي نان ضخيم ) مي‌پزد و در آن‌ها ريگي مخفي مي‌كند. گرده‌ها را براي خوردن بين مردم قسمت مي‌كنند. ريگ به هركس افتاد او را مي‌گيرند و يك نفر كه مسئول شلاق زدن است او را شلاق مي‌زند، تا ضامني پيدا شود و او را رهايي بخشد. پس از دو روز اگر باران نيامد، ضامن را مي‌گيرند و اين بار ضامن را فلك مي‌كنند.
اين مراسم هنوز هم در منطقه‌ي كوهمره‌ي سرخي اجرا مي‌شود و مردم بر اين باورند كه حتماً قبل از دو روز باران خواهد باريد و موردي ديده نشده كه ضامن شلاق بخورد .
اين مراسم در كوهمره‌ي جروق و نودان به « كل كلينك » معروف است. کوسه کلی به معنی کوزه¬ی شکسته است.]4
 

 

 

هل هل کوسه در میان بختیاری ها


[هل هل کوسه همان مراسم کوسه گردانی بختیاری¬هاست که در فصل کم بارانی و شب هنگام انجام می-شود. این مراسم توسط مردان اجرا می¬گردد.
اجرای مراسم
یک نفر را که معمولا در تمام مراسم کوسه گردانی سابقه¬ی زیادی دارد، به عنوان کوسه انتخاب کرده، صورت او را سیاه نموده، دو شاخ برسر او نصب نموده، بر او لباسی کریه پوشانده و زنگوله¬ی بزرگی به گردن او آویزان می کنند. سپس درحالی که تعداری ازمردان و جوانان کوسه را در پیش دارند، به در خانه¬ها و چادرها می¬روند. در مسیر راه و سیاهی شب، همراه با سروصدای زنگوله که توسط کوسه نواخته می¬شود دسته جمعی می¬خوانند:
هَل هَل هَلونَه /
خدا بزن بارونَه
خدا بزن تو بارون /
سی دِلِ گله دارون
خدا بزن تو بارون /
زِ راستِ غله دارون

اهل خانه با کاسه¬ای آرد، یا هدیه¬ای دیگر جلو آمده و و آن را به گروه می¬دهند. هدایا را در کیسه¬ای که بردوش یکی از همراهان است می¬ریزند. در همین فاصله یکی از اعضای خانواده، گروه را غافلگیر کرده و کاسه¬ای آب بر سر آن¬ها می¬پاشد.
پس از این که به¬همه¬ی خانه¬ها سرزدند، از آرد جمع آوری شده نان بزرگی که دارای قطر قابل ملاحظه¬ای است می¬پزند. در درون خمیر گرده قبل از پختن یک دانه مهره¬ی قرمز رنگ فروبرده به طوری که طبخ کننده نیز از این عمل یعنی قرار دادن مهره، بی¬اطلاع است. پش از پخته شدن، نان را بین اعضا تقسیم کرده، مهره¬ی قرمز در نان سهم هرکسی پیدا شد، شروع به کتک زدن او می¬کنند تا آن که شخصی از ریش سفیدان ضمانت کند. ضامن بعد از خواندن نماز و دعا از خداوند می¬خواهد که او را در مقابل این جمعیت رو سفید نموده و باران رحمتش را عطا کند. ]7

 

 

مراسم کس انگلو در سروستان


در سروستان فارس [ براي آمدن باران، بچه‌ها مراسمی به نام كس انگلو « Kos Angalu » برگزار می¬کنند. بچه‌ها جمع مي‌شوند و به در خانه‌ها مي‌روند و از هر خانه چيزي مثل آرد، هيمه، توه، لگن براي خمير كردن، آب، كبريت مي‌گيرند.
بعد در سر يك چهار راه آتش مي‌افروزند و توه را روي اجاقي كه از چهار سنگ درست كرده‌اند مي‌گذارند تا آتش خاموش نشود. آرد را خمير مي‌كنند و به صورت نان روي تاوه پهن مي‌كنند و نان مي‌پزند و هركدام لقمه‌اي مي‌خورند . بعد يك تكه خمير را روي سر چوبي مي‌گذارند، يكي از بچه¬ها جلودار مي‌شود، چوب را تكان مي‌دهد و با صداي بلند مي‌گويد:
« كس انگلو چه مي‌خات ؟ »
و بچه‌ها دسته جمعي جواب مي‌دهند :
« از خدا بارون مي‌خات. »
مدت‌ها در كوچه‌ها مي‌گردند و اين پرسش و پاسخ را تكرار مي‌كنند. ]8

 


مراسم پیرمرد در چاه انجیر


دعاي باران در روستاي چاه انجير سروستان: [در سال‌هاي بي‌باراني بچه‌ها جمع مي‌شوند و يك نفر را انتخاب می¬کنند. ابتدا اورا نمد پوش مي‌كنند. ريش و سبيل انبوهي برايش درست مي‌كنند، دو تخت ملكي ( نوعي گيوه ) در دو طرف سرش قرار داده و مي‌بندند و بر گردنش زنگي مي‌آويزند، وي بر چوبي سوار مي‌شود. بر سر چوب هم زنگي آويزان است و بندي نيز بر سر چوب بسته شده كه دنباله‌اش در دست يكي از اهالي است. اين كار را به خاطر اين انجام مي‌دهند كه وي نگريزد، چون دائم به اين طرف و آن طرف حركت مي‌كند و قصد فرار دارد.
به او پيرمرد مي‌گويند . پيرمرد همراه با بچه‌ها در كوچه‌ها به راه مي‌افتد و به در خانه‌ها مي‌روند به در هر خانه كه رسيدند صاحب خانه از پيرمرد مي‌پرسد: « از كجا مي‌آيي؟ »
« از مازندران »
« چي چي آوردي؟ »
« برف و بارون »
« چندتا بچه داري ؟ »
« هزار تا »
« چندتا را آب برده؟ »
« دويست تا »
در اين هنگام همه خنديده و صاحب خانه روي پيرمرد آب مي‌ريزد. بچه‌ها در حالي كه به بالا و پايين مي‌پرند مي‌خوانند :
« كوس كوس كرونِه /
اميد خدا بارونه
يك من جوي داشتيم /
سر تلي كاشتيم
خدا بده بارون /
براي گله دارون »
صاحب خانه در اين جا چيزي به پيرمرد مي‌دهد و به اين ترتيب تمام ده را مي‌گردند. بعد چيزهاي به دست آمده را فروخته و انجير مي‌خرند و در ميان يكي از انجيرها ريگي پنهان مي‌كنند و انجيرها را بين بچه‌ها قسمت مي‌كنند و چنين مي‌خوانند:
« ما بچه‌هاي چاه انجير /
مي‌خوريم خيلي انجير
انجير كه نون نمي‌شه /
بارون بيا هميشه
اميد خدا مي‌باره /
براي ماي بيچاره »
ريگ نصيب هركس شد بچه‌هاي ديگر شروع مي‌كنند به زدن او تا اين كه يك نفر ضامن او شود. ضامن مي‌گويد: « تا سه روز ديگر باران مي‌آيد »
اگر باران آمد كه هيچ و اگر نيامد اين بار بر سر ضامن ريحته و او را مي‌زنند و كس ديگري ضامن مي‌شود و مراسم ادامه پيدا مي‌كند تا باران بيايد.]9

 


مراسم کس انگلون در ایل باصری


[در ایل باصری به¬هنگام بی¬بارانی مراسمی به¬نام کس¬انگلون که عروس باران هم می¬گویند را اجرا می¬کنند.
یکی از جوانان ایل که از هر لحاظ از بقیه شایسته¬تر است انتخاب می¬شود. نمدی می¬آورند، عوض این¬که دست¬هایش را در آستین کند پاهایش را در آستین نمد می¬کند و نمد را با کمربندی محکم به کمر او می¬بندد، زنگی به گردنش می¬آویزند، دستاری بر سرش می¬بندد و به او پیرمرد می¬گویند.
وی افسرده و غمگین هنگام غروب در حالی که دسته¬ای از بچه¬ها و جوانان و گاه پیرمردان او را همراهی می¬کنند به یک یک چادرها سر می¬زند. به محض رسیدن به هر چادر همراهان می¬خوانند:
کس¬انگلونم /
شاخ زرونم
بادها را بردیم /
بارون آوردیم
وباز می¬خوانند:
یک من جوی داشتیم /
سر تلی کاشتیم
خدا بده بارون /
برای گله¬دارون
خدا بده بارون /
برای عیال¬وارون
جوان نمد پوش به¬هوا می¬پرد و می¬گوید:
بارون آوردم /
شیرینی می¬خوام
صاحب خانه برحسب توانایی خود به آن¬ها هدیه می¬دهد که معمولا برنج آرد، قند، چای، روغن، خرما و . ..
صاحب چادر می¬پرسد: پیرمرد کی بارون میاد؟
پیرمرد پاسخ می¬دهد: انشاءالله هفت روز دیگه
گروه به در تمام چادرها می¬روند. در پایان با آردهای جمع شده خمیر رقیقی درست کرده و با آن نان درست می¬کنند که در اصطلاح محلی سولک می¬گویند. در میان خمیر هفت ریگ کوچک می¬اندازند. نان¬ها را بین همه قسمت می¬کنند . اولین ریگی که به زیر دندان کسی آمد او را می¬گیرند و کتک می¬زنند تا این که عده¬ای ضامن او شوند و قول دهند که تا هفت روز دیگر باران خواهد بارید.
موقعی که باران شروع به¬باریدن کرد بچه¬ها این ترانه را می¬خوانند:
بارون بارون بهاره /
کاکام تازی سواره
سوار اسب هاره /
میره به جنگ توره (شغال)
تور میگه من مستم /
شمشیر کله(شمشیر سر شکسته) به¬دستم
اگه خدا می¬خواستم /
قاضی کور را می¬کشتم ]10

 


مراسم کسنگلون در سیف آباد سروستان


در سیف آباد سروستان در سال¬های بی¬باران مراسم کسنگلون اجرا می¬شود. عده¬ای از بچه¬ها جمع می¬شوند و مردی را انتخاب و او را کوسه می¬نامند.
کوسه ریش و سبیل سفید می¬گذارد، زنگی به¬گردن می¬آویزد، دوشاخ روی سرش درست می¬کند، نمدی را می¬پوشد و چوبی مانند عصا به¬دست می¬گیرد. کوسه زنگ گردنش را می¬نوازد و همه متوجه کوسه می¬شوند. کوسه از جلو و بچه¬ها پشت سرش به¬راه می¬افتند. در راه جلو هر خانه می¬ایستند و می¬خوانند:
کوس کوس کرون /
امید خدا بارونه
خدا بده بارون /
بهر عیال¬وارون
خدا بده رحمتی /
از بهر یه تکه نون
کوسه زنگ را به¬صدا درمی¬آورد . صاحب خانه در را باز می¬کند و همه وارد خانه می¬شوند و می¬خوانند:
کسنگلون نادرشا /
بارون زده رو بشا
پن من جوی داشتم /
پشت تلی کاشتم
ما بچه¬های نادون /
امید رحمت داشتیم
کوسه زنگ خود را گاهی آرام و گاهی با شدت به¬صدا در می¬آورد و با صدای لرزان می¬گوید: به¬دادم برسید
صاحب خانه می¬پرسد: پیرمرد چی شده؟
کوسه می¬گوید:
بچه¬هام سیل برده /
سپرده رودها گوهرانم
به¬حلق ماهی برده
صاحب خانه مقداری پول به¬آن¬ها می¬دهد. وقت بیرون رفتن به¬روی آن¬ها آب می¬پاشد.
وقتی به همه¬ی خانه¬های آبادی سر زدند در میدان¬چه¬ی آبادی جمع می¬شوند. کوسه آردها را خمیر می¬کند و گرده می¬پزد. وسط یکی از گرده¬ها ریگی گذاشته و از پول¬های جمع شده قند و چای می¬خرند.
بوته می¬آورند آتش می¬زنند و ادای خشک کردن لباس¬های خود را درمی¬آورند و می¬گویند: باران ما را خیس کرده
کوسه گرده و چای را میان بچه¬ها قسمت می¬کند. چای را داغ و بدون قند می¬دهند تا یکی از بچه¬ها اعتراض کند. همچین که اعتراض کرد کوسه به او حمله می¬کند و بنا می¬کند به زدن او تا کسی ضامن شود و بگوید تا چند روز دیگر باران خواهد بارید. ]11

 


مراسم کوسه به در رقاصم


مراسم كوسه به در رقاصم: [مراسمي كه به منظور باريدن باران در روستاي رباط ترك اجرا مي¬گرديده است. در اين مراسم مردي لباس¬هاي كهنه و مندرس پوشيده و سوار چوبي كه زنگوله¬هاي زيادي به سر آن بسته شده بود مي¬شد و عده¬اي از جوانان و نوجوانان نيز او را همراهي مي¬كردند. در کوچه¬های آبادی حرکت می¬کردند و مي¬خواندند:
 كوسه به در رقاصم
 غلام شاه عباسم
 آلا خدا بارون ده
 گندم به اسم دارون ده
اهالي از خانه¬ها بيرون آمده و به روي کوسه آب مي پاشيدند و هدايايي از قبيل پول،آرد، گندم، حبوبات، گردو، بادام و ....در كيسه او مي¬ريختند. ]12

 

 

مراسم کوسه در کوهنجان فارس


در کوهنجان فارس، [کوسه نمدی به تن می¬کند با شاخه¬ی درخت برای خودش شاخ درست می¬کند، زنگوله¬های بسیاری به¬خودش می¬آویزد و سوار چوپا می¬شود.
پیرمردی طناب به گردن کوسه می¬اندازد و او را به دنبال خود می¬کشاند. گروه جلو در خانه¬ها ترانه می-خوانند. صاحب خانه ظرفی آب بر روی کوسه می¬ریزد و مقداری حبوبات و خوردنی به کوسه و همراهانش می¬دهد. در پایان مراسم کوسه با حبوبات جمع آوری شده غذایی می¬پزند و می¬خورند. ]13
در این مراسم کوسه در نقش یک درخت ظاهر می¬شود. بر چوپا سوار است رابطه¬ی او با زمین چوب درخت است و با شاخه¬ی درختان برای خود شاخ درست کرده است (به اسم شاخ و شاخه دقت شود. شاخ و شاخه هر دو یکی به¬نظر می¬آیند.) حرکات کوسه کاملا گویای زندگی نباتی اوست.
در گوشمیر عروسک کوسم را شب در تنور می‌گذراند و وقتی باران بارید او را بیرون آورده و آرد را جمع آوری و نان می‌پزند که بین همه تقسیم می‌شود. در درگز نیز به این عروسک کوسم kowsam می‌گویند و آن را در روستا می‌گردانند و ترانه می‌خوانند و می‌خواهند که خدای بزرگ باران بیاورد و نذر آن¬ها را بپذیرد. می‌گویند: ببار باران، سیلی بپا کن و یتیمان را شاد کن.
مردم روی این‌ عروسک آب می‌پاشند و با گندم و آرد و حبوباتی که اهالی داده¬اند آشی پخته و بین مستمندان تقسیم می‌کنند.


مراسم کوسه در درگز


در درگز و روستاهای آن [در بهار وقتی باران نمی¬بارد و ترس خشک شدن مزارع دیم هست. با پارچه آدمکی درست می¬کنند و آدمک را روی چوب بلندی می¬بندند. یک نفر آن را برمی¬دارد و بقیه پشت سرش ¬راه می¬افتند و می¬خوانند:
کوسا، کوسا، نه¬ایستر  /             کوسا کوسا چه می¬خواهد
تا ریدن، یاقیش ایستر  /             از خدا باران می¬خواهد
کوسا، ایشی قصابدی  /              کار کوسا قصابی¬ست
قارده یاقسه حسابدی  /              برف هم ببارد حسابست
کوسا، یازیق کاسب دور  /           کوسا بیچاره کاسبست
چوخ قرض اونی باسب دور  /      خیلی قرض بالا آورده
الله یاقیش ویرگئنن  /                  خدایا باران بده
نذرم قبول ایت گئنن  /                نذرم را قبول بفرما
یاق یاقیشیم سیلگینه   /                ببار بارون و سیل جاری کن
یاق یتیمون بلگینه  /                    ببار به مزرعه¬ی یتیمان
یاق صغیرون باغچه سینه  /            ببار به باغچه¬ی صغیران
یاق قوجهبون دیمه سنه  /              ببار به دیمه پیران
با گردیدن در کوچه¬ها و رفتن به¬در خانه¬ها کار را ادامه می¬دهند صاحب هر خانه ظرفی را پر از آب می-کند و روی کوسا می¬ریزد و از خداوند درخواست باران می¬کند. ]14

 


مراسم کوسه ناقالی


مراسم کوسه ناقالی، مردم اراک و آبادی¬های اطراف [چهل روز از زمستان گذشته و پنجاه روز به عید نوروز مانده این مراسم را برگزار می¬کنند. روی بام آتش می¬کنند و بعد از خوردن شام به¬خانه¬های هم می¬روند و به خوردن شب¬چره و قصه گفتن می¬پردازند. روز بعد دسته¬های ناقالی به¬راه می¬افتند و این مراسم تا شش هفت روز ادامه دارد.
یک عده¬ی هفت نفری با هم یک دسته درست می¬کنند. چهار نفر هرکدام یک پوست بز سیاه که قلفتی (خیک کن) کنده شده به سر می¬کشند. جلو چشم¬ها و دهان سوراخ گذاشته¬اند تا بتوانند پیش پای خود را ببینند و بتوانند نفس بکشند. لبه¬ی این پوست¬ها را با زنگوله¬ی کوچک و مروارید بدلی تزیین می¬کنند. این چهار نفر به دور کمر و سر شانه¬هایشان زنگوله¬های کوچک و بزرگ آویزان می¬کنند. موقع حرکت زنگوله¬های ریز و درشت درهم می¬پیچد. پیراهن چهار نفر از متقال سفید است که یقه¬ی گردی دارد. روی این پیراهن¬ها هرکدام یک قبای بلند بر تن می¬کنند که به آن مراد بیگی می¬گویند و از جنس کرباس راه راه یزدی¬ست. کمرشان را با شال پشمی سفید می¬بندند. تنبان از جنس کرباس آبی و خیلی گشاد است. کفششان همان چارق¬هایی¬ست که چوپان¬ها دارند. این چهار نفر هرکدام یک چماق به¬دست می¬گیرند.
نفر پنجم که به او کوسه می¬گویند و در این جشن داماد می¬شود و ادای داماد را درمی¬آورد، کلاه نمدی سفید یا مشکی بر سر می¬گذارد و یک قبای مشکی مردانه¬ی جیب¬دار می¬پوشد و با شال پشمی سفید یا قرمز کمرش را می¬بندد. کوسه یا داماد شلوار دبیت مشکی بسیار گشاد پوشیده، چارق به¬پا کرده و مثل آن¬های دیگر چماق بلندی به¬دست می¬گیرد.
نفر ششم عروس کوسه است. پسر بچه¬ای لباس زنانه می¬پوشد، یک شلیته¬ی چین¬دار بلند ابریشمی پوشیده به رنگ قرمز که دورادور دامن آن زنگوله¬های کوچک یا سکه¬های نقره دوخته است. یک جلیقه¬ی زنانه یا یل هم از مخمل یا ابریشم سبز با یقه¬ی ساده یا یقه¬ی کیپ دارد، یقه¬ی این جلیقه در حدود یک وجب دکمه می¬خورد. عروس ناقالی چارقد تور بسیار بلند صورتی رنگ به سر می¬کند و زیر گلویش سنجاق می¬زند و صورتش را سرخاب  تند می¬مالد و بزک غلیظ می¬کند. گردن عروس هم با مهره¬های درشت و رنگ به¬رنگ مزین شده که چند ردیف به دور گردنش بسته است. سر و رویش را هم با یک روسری قرمز یا صورتی رنگ می¬پوشاند.
نفر هفتم انباردار است. قبای ساده و پیراهن سفید متقال سفید مثل پیراهن دیگران به¬تن دارد و شلوار کرباس کبود پوشیده و کلاه نمدی به¬سر نهاده و گیوه¬های سنجان اراک به پا دارد، یک خورجین روی الاغ انداخته و سوار است و انبارداری می¬کند و هرچه مردم بدهند در خورجین می¬ریزد.
غالب دسته¬های ناقالی دو سه نوازنده که دهل و سرنا می¬نوازند به¬همراه دارند. این جشن در قدیم خاص چوپان¬ها بوده ولی حالا افراد عادی هم ناقالی می¬شوند. بعضی از ناقالی¬ها عبا به دوش می¬گیرند ریش و سبیل می¬گذارند، گیوه به¬پا می¬کنند و ادای گرما زدگی در می¬آورند. یکی از آن¬ها سر خر مرده¬ای گیر می¬آورد و آن را با تیشه نصف می¬کند. استخوان را سوراخ کرده و با ریسمانی آن را به¬چانه¬ی خود آویزان می¬کند.
ناقالی¬ها حق دارند بی¬اجازه به هر خانه¬ای وارد شوند. همین¬که به¬صحن خانه رسیدند مدتی چوب بازی می¬کنند . این چوب بازی مهارت لازم دارد چون اگر ناشی باشی دست و پایت می¬شکند. بعد شروع به رقصیدن می¬کنند و در حال رقص می¬خوانند:
ناقالی گنده گنده /
چل رفته، پنجاه مونده
سالی یه¬بار می¬آیه /
دعا گوی شمایه
خر سیاه خرم بود /
آبسارش زیر سرم بود
پالانش روی تنم بود
ناقالی گنده گنده /
چل رفته، پنجاه مونده
گله داشتیم، رمه داشتیم /
پشت کوه کنگر می¬کاشتیم
سگمون نون و کره می¬خورد /
خودمون آرزوشو داشتیم
سالی یه¬بار می¬آییم /
دعاگوی شماییم
هرکس دیه بیایه /
باباش سک سیایه
بعد از زدن و رقصیدن چهار نفر اولی با چماق به جان کوسه می¬افتند و ادای کتک کاری در می¬آورند و آنقدر دعوا را کش می¬دهند تا کوسه بی¬هوش می¬شود و روی برف¬ها می¬افتد. عروس که می¬بیند شوهرش روی زمین افتاده می¬آید و غمگین بالای سر کوسه می¬نشیند. سر کوسه را روی زانویش می¬گذارد و به ناز و نوازش او مشغول می¬شود. دیگران بالای سر کوسه و عروس می¬ایستند و سوال و جواب می¬کنند:
کوسه مرده؟ نمرده
کوسه مرده؟ نمرده
کوسه مرده؟ نمرده
کوسه مرده؟ نمرده
در این موقع صاحب¬خانه مقداری خوراکی از قبیل گردو، بادام، کشمش، بلغور، کشک، گندم و جو یا هرچیز دیگری که داشته باشد به مرد انباری می¬دهد. اگر صاحب خانه شوخ باشد می¬گوید: خودم کوسه را حال می¬آورم.
آن وقت مقداری روغن گوسفند یا شیره یا شیرینی در دهان کوسه می¬گذارد تا حال بیاید. گاه مقداری پشگل گوسفند کف دست خود نرم می¬کند و طوری که کوسه نفهمد در حالی که ظرف روغن و شیره را به-دست دارد به¬طرف دهان کوسه می¬گیرد و پشگل گوسفند را در دهان کوسه می¬ریزد . اگر موفق شود این کار را انجام دهد مدت¬ها تماشاچیان می¬خندند. وقتی هدیه¬ی صاحب خانه را در خورجین ریختند کوسه از جایش بلند می¬شود و همگی دعا می¬کنند و به¬خانه¬ی دیگری می¬روند. مردم عقیده دارند اگر ناقالی به خانه-شان نرود شگون ندارد و معتقدند که نفس ناقالی برای گوسفندها خوب است و خیر و برکت می¬آورد. ناقالی به درخواست صاحب خانه یا بنا به رسم قدیم، چوبدستی خود را محکم به¬در طویله می¬کوبد و عقیده دارند که با این ضربه گوسفندها آبستن می¬شوند و می¬زایند و پر شیر می¬شوند.
در طول اجرای مراسم عده¬ای از جوان¬ها در پی فرصتی هستند که عروس را بدزدند . عروس جوالدوزی همراه دارد و کسی جرئت نزدیک شدن به او را ندارد و اگر نزدیک شوند با جوالدوز حقشان را کف دستشان می¬گذارد. اگر موفق شوند عروس را بدزدند تا چیزی از ناقالی نگیرند عروس را پس نمی¬دهند. ]15

 

بازیگران برای اجرای کوسه ناقالی در استان مرکزی آماده می شوند

 

 


اجرای مراسم کوسه ناقالی در استان مرکزی

 

 

کوسه گلین در همدان

بازیگران برای اجرای کوسه گلین آماده می شوند.  همدان

 

 

کوسه گلین در همدان

اجرای مراسم کوسه گلین در همدان

 

 

 تئاتری که بر پایه ی آئین های باران خواهی و کوسه شکل گرفته است

 

 

کوسه گلین در کازرون

    کوسه گلین در کازرون                            

     

کوسه گلین در روستای سمیه 

گلین در روستای سمیه

 

یافته ها:


1-    میان کوسه گردی در کتب تاریخی و کوسه گردی در شرایط امروز تفاوت بنیادی وجود دارد و به¬نظر می¬رسد آیین کوسه که مردم اجرا می¬کنند باید قدمتی بسیار دیرینه¬تر از کوسه گردی کتب تاریخی داشته باشد و به اصل خود بسیار نزدیک¬تر باشد.


کوسه در لغت و باور مردم:


1-    همانطور که گفته شد در گویش مردمان ایل سرخی فارس «کوزه» را «کوسه» می¬گویند. حال این سوال مطرح می¬شود آیا کوسه همان کوزه است؟
2-    آیا کوسه از کاس و کاسی و کاسپین می¬آید؟ در منطقه¬ی گیلان و مازندران به مردان و زنان چشم رنگی (آبی یا سبز) کاس آقا و کاس خانم می¬گویند. توجه داشته باشید که در مراسم عروس گوله که در گیلان و مازندران و . . . اجرا می¬شود علاوه بر هفت شخصیت، شخصیت دیگری به¬نام کاس خانم وجود دارد که ارتباط میان کاس و کوسه را تایید می¬کند.
3-    کاسه ظرفی است برای آب و خوردن آب است. واژه¬ی کاسه و کوزه، همیشه و در بیشتر مواقع با هم می¬آیند و هردو از یک جنس هستند و کارکردی نزدیک به¬هم دارند و احتمالا از یک ریشه¬ی مشترک گرفته شده اند. به نظر می رسد که ترکیب درست آن ها باید: کاسه و کوسه باشد.
4-    در افسانه¬ها کوسه درون چشمه زندگی می¬کند. کوسه از چشمه بیرون می¬آید. پس کوسه نمی¬تواند دیو خشکی باشد، شکلی از اشکال آب است و احتمالا بسیار نزدیک به¬ایزد بانوی آب¬ها و شاید خود ایزد بانو. شاهد این مدعا می¬تواند موارد زیر باشد: در گویش مردمان قاین به شالی پشمی که زنان بر دوش می¬اندازند کوسَه گفته می¬شود. در گویش هِرات و بسیاری از نقاط کشور واژه¬ی کیس = چین، چین آیا این چین و شکن در لباس همان چین و شکن بر سطح آب یا امواج آبی نیست. کیس = کوس باید توجه داشت که بسیاری از «ی»ها در فارسی به «و» و برعکس از «و» به «ی» تبدیل شده¬اند. در گویش بیرجند: [کوس kus = کیس (چروک، شکن ) کوسه kusa = سرانداز و قطیفه¬ی پشمی بزرگ ]5
5-    در بسیاری از کتیبه¬ها و نقش برجسته¬های دوران کهن، کوزه جایگاه ویژه¬ای دارد. [در نقش غار شاپور، زنی در جانب راست خسرو پرویز ایستاده و بنابر عقیده¬ی هرتسفلد از کوزه¬ی دسته¬داری که در دست گرفته شناخته می¬شود که کیست. از عهد باستان نقش کوزه را نماینده¬ی آب¬های آسمانی قرار داده¬اند، بنابراین آن زن ناهید است که الهه آب محسوب می¬شود.]6 بنابراین می¬توان گفت: کوسه همان کوزه است، یعنی جایگاه آب، و در دستان ایزد بانو اردویسور آناهیتا قرار دارد.
6-    این جایگاه، جنسیتی مونث دارد و می¬دانیم که در جزیره¬ی قشم به پوششی که زنان بر چهره می¬زنند بُرکه گفته می¬شود و آب انبار نیز بُرکه نامیده می¬شود. در قشم مردم به برکه¬های (آب انبار) بدون سقف «سردر» می¬گویند و زنانی که روسری بر سر نینداخته باشند نیز «سردر» خوانده می¬شوند. بنابراین می¬بینیم که جایگاه آب و زن تقریبا یکی تعریف شده است.


مشخصات کوسه:


1-    کوسه تقریبا در بیشتر مراسمی که اجرا می¬شود دارای شاخ است. گاه این شاخ دو لنگه گیوه است که در دو طرف سرش بسته می¬شود، گاه دو بوته یا دو شاخه است که بر دو طرف سرش بسته شده و گاه دو شاخ واقعی بر سرش بسته می¬شود. که ما را به یاد ایزدان ایلامی می¬اندازد
2-    زنگ یا زنگوله، یکی از اصلی¬ترین مشخصه¬های کوسه آویزان کردن زنگ به¬خود است. این زنگ¬ها به کلاه، لباس آویخته می¬شود و معمولا بزرگترین آن در گردن کوسه است. زنگ ما را به¬یاد گله و دام می¬اندازد. پس کوسه نماینده¬ی دام¬هاست و غالبا لباس چوپانان را به¬تن می¬کند.
3-    کوسه در بسیاری از موارد بر چوبی سوار می¬شود و حتی در یک مورد بر چوب¬پا سوار می¬شود که رابطه¬ی او با زمین، چوب یا درخت است که نشانه¬ی اصلی او یعنی ارتباط با گیاه و اشاره به ایزد نباتی بودن او دارد.
4-    در پاره¬ای از موارد کوسه صورت خود را با آرد سفید می¬کند که تاکیدی بر آسمان ابری و جایگاه کوسه را نشان می¬دهد. اگر سیاهی تاکیدی بر آمدن از دنیای مردگان است سفیدی باید عکس آن باشد. یعنی در سیاهی حرکت از پایین به بالا و در سفیدی حرکت از بالا به¬پایین است.
5-    در ایل بختیاری کوسه صورت خود را سیاه می¬کند. ایزد نباتی که از دنیای مردگان می¬آید. بر روی کوسه آب پاشیده می¬شود و این عمل توسط زن خانواده انجام می¬شود. زنان به¬نوعی نگهبان آب بوده و هنوز هم یکی از اصلی¬ترین وظایف آنان آوردن آب به خانه است. و در گذشته مردان حق نزدیک شدن به¬سرچشمه¬ها را نداشتند. ریختن آب بر روی کوسه احتمالا یاد آوری وظیفه¬ یا کارکرد کوسه است. با این حرکت می¬خواهند او را متوجه باران و آب کنند.
6-    کوسه در پاره¬ای از موارد برعکس عمل می¬کند. فی¬المثل به¬جای پوشیدن نمد از بالا به¬پایین، از پایین به¬بالا می¬پوشد، یعنی پاهایش را در آستین می¬کند و پایین تنه¬ی نمد را با شالی به¬کمرش می¬بندد. این برعکس عمل کردن چه معنی می¬تواند داشته باشد. آیا می¬خواهد غیر زمینی بودن او را نشان دهد. در باور مردم احتمالا باید چنین باشد که کسی که در آسمان است باید پا بر جایی مثل سطح زمین داشته باشد. در این¬سو یعنی در حد فاصل ما و آسمان هوا قرار دارد و چیزی برای اتکا وجود ندارد پس اتکا در آن¬سوست باید به گونه¬ای ایستاده باشد که درست برعکس ایستادن ماست. او نمد را از پا می¬پوشد تا جایگاه خود را در آسمان نشان دهد، پس ایزد است. کوسه گویی می¬خواهد همین را به ما بگوید. در افسانه¬ها هم می¬بینیم که دیوها برعکس عمل می¬کنند و توجه داشته باشیم که دیوان قبل از آیین زردشت در واقع خدایان بودند همانطور که در آیین و فرهنگ هندی¬ها هنوز هم دیوها دارای کارکرد خدایی دارند.
7-    معمولا در پایان مراسم معمولا با آرد جمع¬آوری شده نان می¬پزند و در داخل خمیر ریگی می¬گذارند و ریگ نصیب هرکس شد. توسط کوسه مجازات می¬شود. حرکتی نمادین برای یافتن مقصر، شاید هم یافتن کسی مرتبط با آب و ایزد مهر است . پیش¬تر از این گفته شد که سنگ نمادی از ابر و ایزد و مهر است. یافتن سنگ در لقمه یک نفر می¬تواند معنی دو گانه داشته باشد. در هردو حال او کسی¬ست که باید آسمان را بر سر مهر بیاورد و باران را بیاورد. و تمامی این حرکات نمادین برای رسیدن به¬فرد مورد نظر است.
 

شکل و شمایل کوسه در مناطق مختلف کشور:


1-    در همدان [چوپانی که کوسه می¬شود یک پوستین را وارونه می¬پوشد و کمرش را با طناب کلفتی می-بندد و به اطراف کمر و دور کمر و پایین پوستین زنگوله¬های کوچک آویزان می¬کند. یک کلاه نمدی به طول نیم متر بر سر می¬گذارد که سر و گردنش را بپوشاند . در کلاه سوراخ¬هایی تعبیه می¬کند تا بتواند نفس بکشد و بیرون را ببیند. دوتا شاخه¬ی خار و دوتا پر مثل شاخ  رو به بالا  با یک قاپ گوسفند و یک آیینه¬ی کوچک به کلاهش می¬دوزد. بعضی از چوپان¬ها به¬جای کلاه یک نقاب پوستی مثل صورتک روی صورتشان می¬گذارند و آن را با دوتا نخ به پشت گوششان می¬بندند و فقط چشم¬ها و دماغ و دهانشان بیرون است و بقیه¬ی آرایش¬ها مثل جارو و پر و قاپ و آیینه¬ی کوچک سرجای خود هست. در آهو تپه¬ی همدان کوسه نقاب و صورتکی را که از نمد درست کرده بر صورت خود می¬بندد این صورتک دارای دهان و شش دندان دراز چوبی و دوتا حفره است برای دیدن . با پشم گوسفند ابرو و ریش و سبیل درست کرده و روی آن چسبانده است. دوتا شاخ هم از جارو درست کرده و به¬دوطرف کلاهش دوخته است.]16
2-    در روستای رباط ترک: کوسه، مردي است که لباس¬هاي كهنه و مندرس پوشيده و سوار چوبي می¬شود كه زنگوله¬هاي زيادي به سر آن بسته شده بود.
3-    در کوهنجان فارس کوسه نمدی به تن می¬کند با شاخه¬ی درخت برای خودش شاخ درست می¬کند و زنگوله¬های بسیاری به¬خودش می¬آویزد و سوار چوپا می¬شود.
4-    در كوهمره‌ي سرخي است. کوسه کلی خود را به شكلي غريب مي‌آرايد: « كُردَك » نمد به تن مي‌كند، ملكي ( گيوه ) به سر مي‌بندد، با پشم ريش مي‌گذارد، چهره‌اش را با آرد سفيد مي‌كند و تعدادي زنگوله به گردن و اندام خود مي‌آويزد.
5-    در ایل بختیاری آرایش کوسه این¬گونه است: صورت او را سیاه نموده، دو شاخ برسر او نصب نموده، بر تن او لباسی کریه پوشانده و زنگوله ی بزرگی به گردن او آویزان می کنند.
6-    در ایل قشقایی کسی را به عنوان «کوسه گلین » انتخاب می‌کردند. دو عدد ملکی یا گیوه به دو طرف صورتش می¬بندند. یک هاون چوبی که سرکو یا دوبک نامیده می¬شود به کمرش آویزان می¬کنند، زنگی به گردنش می¬آویزند. از پشم گوسفند برایش ریش درست می¬کنند، مقداری آرد به سر و صورتش می¬مالند. چوب¬دستی بلندی به دستش می¬دهند.
7-    در پاره¬ای از طوایف ایل قشقایی کوسه را به¬شکلی دیگر نیز می¬آراستند. و در این آرایش دو شاخ بز یا قوچ بر سرش می¬نهادند. در این حال بر دوش کوسه گلین نمد انداخته و با لباس‌های گوناگون او را تزئین می‌کردند و با پشم گوسفند برایش ریش گذاشته و با آرد صورت و سرش را سپید می‌کردند و دو شاخ بز یا قوچ بر سر او قرار می‌دادند.
8-    در ایل باصری نمدی می¬آورند، عوض این¬که دست¬هایش را در آستین کند پاهایش را در آستین نمد می¬کند و نمد را با کمربندی محکم به کمر او می¬بندد، زنگی به گردنش می¬آویزند، دستاری بر سرش می¬بندد و به او پیرمرد می¬گویند.
9-    در روستای چاه انجیر سروستان کسی که نقش کس¬انگلو را دارد به¬گونه¬ی زیر آرایش می¬شود اورا نمد پوش مي‌كنند . ريش و سبيل انبوهي هم برايش درست مي‌كنند . و دو تخت ملكي ( نوعي گيوه ) هم در دو طرف سرش قرار داده و مي‌بندند و بر گردنش هم زنگي مي‌آويزند ، آنگاه وي بر چوبي سوار مي‌شود . بر سر چوب هم زنگي آويزان است و بندي نيز بر سر چوب بسته شده كه دنباله‌اش در دست يكي از اهالي است.
10-    در سیف آباد سروستان کوسه ریش و سبیل سفید می¬گذارد، زنگی به¬گردن می¬آویزد، دوشاخ روی سرش درست می¬کند، نمدی را می¬پوشد و چوبی مانند عصا به¬دست می¬گیرد.
در نقش غار شاپور، زنی در جانب راست خسرو پرویز ایستاده و بنابر عقیده¬ی هرتسفلد از کوزه¬ی دسته¬داری که در دست گرفته شناخته می¬شود که کیست. از عهد باستان نقش کوزه را نماینده¬ی آب-های آسمانی قرار داده¬اند، بنابراین آن زن ناهید است که الهه آب محسوب می¬شود.

 


منابع:

 

1-    کتاب ماه هنر شماره 29 و 30 / مقاله تفاوت کوسه گردی و کوسه نشینی/ ص 98
2-    فرهنگ مردم / سید علی میرنیا / انتشارات پارسا / چاپ 1369 / ص 228 و 229
3-    برگرفته از سایت     www.shahrambadri.titrblog.com
4-    ايل ناشناخته / عبدالله شهبازي / چاپ 1367 / انتشارات نی / ص 164 و 165
5-    واژه نامه¬ی گویش بیرجند / دکتر جمال رضائی / انتشارات روزبهان / چاپ 1373 /  ص 384
6-    خاتون هفت قلعه / باستانی پاریزی / انتشارات روزبهان / چاپ 1373 / ص 367
7-    ِخومِت که اِگومِت / علی بهرامی / چاپ 1386 / انتشارات موسسه ی فرهنگی هنری نقش سیمرغ
8-    فرهنگ مردم سروستان / صادق همايوني / چاپ دوم بهار 1371 / انتشارات به¬نشر / ص 412
9-    همان ماخذ / ص 413
10-    مجله هنر و مردم / شماره هشتاد و دوم / ص 40
11-    مجله هنر و مردم / شماره هشتاد و دوم / ص 38
12-    سایت اخبار استان مرکزی
13-    کتاب جمعه / شماره 19 / ایهان باشکواز / ص 133
14-    فرهنگ مردم / سید علی میرنیا / انتشارات پارسا / چاپ 1369 / ص 229 و 230
15-    جشن¬ها و آداب و معتقدات زمستان / سید ابوالقاسم انجوی شیرازی / انتشارات امیرکبیر / چاپ 1379 / ص 115 تا 118
16-    جشن¬ها و آداب و معتقدات زمستان / سید ابوالقاسم انجوی شیرازی / جلد دوم / چاپ 1379/ انتشارات امیرکبیر / ص 18 و 19
17-    خاتون هفت قلعه / باستانی پاریزی / انتشارات روزبهان / چاپ 1373 / ص 367

 

دی ان ان فارسی , مرجع دات نت نیوک فارسی
دی ان ان